حدود دو هفته پيش رفتيم نمايش کدو قلقله زن که اولين باري بود که من ميرفتم نمايش ببينم آخه من خيلي قصه کدوقلقله زن رو دوست دارم و هميشه مامان و ماماني برام تعريف ميکنن. مامان هم شخصيت مامان بزرگ و نوه قصه رو عسل و ماماني ميگه و من کلي از اين قصه که خودم و ماماني و مامان و بابا توش هستيم ذوق ميکنم خلاصه نمايش شروع شد و ما جلو نشسته بوديم و من يه کمي از صداي خيلي بلند بازيگرا يه کوچولو ترسيده بودم و دست مامان رو محکم گرفتم بعد هم مامان برام توضيح ميداد اون ماماني قصه هست و خلاصه داستان خودمونه ترس که نداره. بازيگرا هم خيلي هواسشون بود و با بچه ها حرف ميزدن و من رو هم خيلي دوست داشتن و سوال ازم ميکردن و منم ک...